قصههای مجید* را به خاطر میآورید؟ در داستان اردو بیبی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در یک کولهی بزرگ گذاشته بود تا مجید با خود به اردو ببرد. رختخواب و تشک بزرگ، پتو، انواع گیاهان دارویی برای احتمال بیماری، لباس زمستانی در تابستان برای اینکه شاید صبحها هوا سرد باشد و خوراکیهای متنوع برای اینکه ممکن است غذای اردو کم بیاید.
من هم چنین تجربهی مشابهی از اردو برای خوراکیها دارم. اگر چه مجید بخاطر این همه وسایل به دردسر افتاد و من مجبور شدم همهی خوراکیهایم را بین بچهها پخش کنم اما فارغ از اغراق و طنزی که در قصهی اردوی مجید بود و دردسری که برای من در اردو پیش آمد، این مدل برنامهریزیها بخاطر داشتن تفکر استراتژیک است.
وقتی بیبی به همهی مشکلات احتمالی اردو فکر کرده بود و پس از آن بعضی از وسایل را حذف کرد و فقط لوازم اصلی را گذاشت تا مجید بتواند به اردو برود، در هر دو حالت دارای تفکر استراتژیک بود.
این روزها مفهوم تفکر استراتژیک بیشتر در فضای کسبوکار استفاده میشود، اما قرار نیست صرفا به کسبوکار محدود شود. اثر این مدل فکر کردن میتواند بر جنبههای دیگر زندگی ما هم تأثیر بگذارد. این نوع تفکر، ویژهی مدیران بزرگ هم نیست. هر فردی که در مقایسه با اهداف فردی یا سازمانیاش، منابع محدودی دارد، به آن نیازمند است.
به مفهوم استراتژی در نوشتههای قبل اشاره کردم. هدف از تفکر استراتژیک آموزش تفکر بر پایهی اصول استراتژی است.
یکی از قدیمیترین دیدگاهها در مدیریت استراتژیک، نگاه جنگی به مفهوم استراتژی است. کلمهی استراتژی (Strategy) از واژهی یونانی استراتگوس (Strategos) ریشه گرفته که در حالت اسمی به معنای هنر جنگیدن و به شکل فعل به معنای دستور دادن به یک ارتش است.
نظامیان اولین کسانی بودند که در گسترش علوم استراتژیک نقش داشتند و نگرش آنها به حوزهی استراتژی هنوز هم کاربرد دارد. در این نوع نگرش، به کسبوکار به شکل میدان جنگ نگاه میشود و شکست دادن رقیبان موجود و آمادگی برای جنگیدن با رقیبانی که هنوز به وجود نیامدهاند در دستور کارِ تعیینِ نقشهها و برنامهها قرار میگیرد.
نگرش نظامی به استراتژی تنها الگوی رایج در تفکر استراتژیک نیست. بعدها اقتصاددانها با ادبیات خودشان وارد دنیای استراتژی کسبوکار شدند و مفاهیم دیگری را به این حوزه اضافه کردند. مهمترین ویژگی آنها این بود که به رقابت به عنوان جنگ نگاه نمیکردند بلکه آنرا یک مکانیزم ارزشمند برای افزایش کارایی بازار میدانستند و به سازمان به عنوان عضوی از بازار نگاه میکردند.
نگرش سومی هم وجود دارد که میگوید مدیران میتوانند با ایجاد محصولات متمایز، از فضای رقابت فاصله بگیرند و تمرکز خود را بیشتر بر تأمین رضایت مشتریان قرار دهند.
تفکر استراتژیک بهمعنای دیدن بزرگترین تصویر ممکن از یک موقعیت (جنگی، سیاسی،…) یا مشکل کسب و کار و سپس تجزیهوتحلیل آن و فکر کردن خارج از چارچوبهای همیشگی برای شناسایی فرصتها و راهحلهایی است که ممکن است در نگاه اول پنهان باشند.
شما نهتنها به موانع فعلی توجه میکنید، بلکه به وضعیت گذشته، حال و آینده هم فکر میکنید تا بتوانید به بهترین مقصد برسید.
تفکر استراتژیک بر محدودیت منابع تأکید دارد و ما پیوسته با انتخاب کردن روبرو هستیم. چارهای نداریم جز اینکه منابع خود را به بخشی از دغدغهها و اولویتها اختصاص بدهیم و مسائل و دغدغههای دیگری را کنار بگذاریم.
به زعم من این نحوهی تفکر در سازمان مثل رسیدگی به درختی است که اگر از همان ابتدا آن را هرس نکنی، به مرور دارای ساقههای زیاد و ضعیف خواهد بود اما در اثر هرسِ بهموقع، ساقه به یک تکساقهی ضخیم و مقاوم بدل میشود و درخت بر پایهی آن درختی محکم و قوی خواهد شد.
هدف من از طرح این بحث، استفادهی ویژهی آن در حوزهی محتوا است.
چند کتاب تفکر استراتژیک
▪️ استراتژی اقیانوس آبی
▪️ ساختن برای ماندن (کالینز و پوراس)
▪️ از خوب به عالی (نوشتهی جیم کالینز)
▪️ تفکر استراتژیک ( دیوید کالیس، مترجم؛ مسعود سلطانی)
* قصههای مجید یک مینیسریال ایرانی محصول سال ۱۳۶۹ به تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد بر پایهٔ کتابی به همین نام از هوشنگ مرادی کرمانی بود که از شبکهی یک پخش میشد.
آخرین نظرات: